زندگی جاوید
به وبلاگ خودتون خوش امدید
چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 14:49 ::  نويسنده : A.M

 

سلام هم میهنان عزیز

امیدوارم در این مدت کوتاه وبلاگ استفاده کرده باشید.

من براتون مطالبی از زندگی نامه شهید ردانی پور

گذاشتم این مطالب به همین جا ختم نمیشه وادامه داره و

امیدوارم که مورد استقبال قرار گیرد ودنبالش کنید.

یه خواهشی دارم حتما حتما ای مطالب رو بخونید چون

واقعا زیباست زندگی حاج مصطفی نه برای این که توی

این سایت فقط برای این که واقعا ما به حاج مصطفی و

امسال ایشون مدیونیم وهر چه مطلب وحرف بزنیم درمور

آن ها حتی یکمی از جان گذشتگی های آن ها را جبران

نمی کنه.

فقط می تون در پایان حرفم بگم شهید شهید وبس...!!!.

چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 14:47 ::  نويسنده : A.M

فرمانده سپاه صاحب الزمان(عج) بود.

مداحی که باتوسل به امام عصر(عج)حماسه ها آفرید

مصطفی همیشه با ناله می گفت:

یابن الحسن(عج)

کجایی؟آقا چرا نیایی؟

در وصیت نامه اش آورده بود:

امام(عج) را فراموش نکنید.امام را تنها نگذارید که نماینده ی

    
حجت ابن الحسن (عج)است

چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 14:41 ::  نويسنده : A.M

مصطفی باورود به قم به مدرسه ی علمیه ی حقانی رفت: جایی که تحت نظارت علمایی وارسته نظیر شهیدان آیت الله بهشتی و قدوسی وعلامه بزرگوار آیت الله مصباح یزدی اداره می شد.

دریکی از حجره های مدرسه ساکن شد.هم اتاقی های او دوبرادر بودند به نام های رحمت الله وعبدالله میثمی.

پشتکاروذهن فعال مصطفی بسیار در درس او را کمک می کرد. نبوغ وپیشرفت خوبی در درس داشت.از محیط معنوی قم بسیار لذت می برد.

یک بار که آمده بود اصفهان می گفت:تاکنون هیچ کجا مانند حوزه ی علمیه ی قم نتوانسته مرا جذب خود کند.

آرامش معنوی درس عبادت قناعت دوری از بی بند وباری و..... که در بقیه شهرها زیاد شده در اینجا نیست.اینجا محلی برای رسیدن به خداست.

نسیم خنکی که شبها بعد از نماز در حرم حضرت معصومه (ع) وزیدن می گیرد روح انسان را صفا می دهد.انسان درقم به خدا نزدیک تر است.

مصطفی آن چنان از فضای معنوی قم تعریف می کرد که ماهم مشتاق شدیم. برای همین برادرش هم راهی حوزه قم شد.

در حوزه سخت مشغول درس بود. علمایی که به مدرسه ی حقانی نظارت داشتند فشار بیشتری می آوردند که طلبه ها بهتر وبیشتر درس بخوانند. اما او در کنار درس وبحث دست از خوشی وخنده بر نمی داشت................!!!!



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 13:52 ::  نويسنده : A.M

از قم تماس گرفته بودند از مدرسه حقانی.گفتند:مصطفی حالش خوب نیست!من هم سریع از اصفهان حرکت کردم وخودم را به قم رساندم.وارد مدرسه حقانی شدم.با آیت الله مصباح وشهید قدوسی صحبت کردم. گفتند:گویا سرماخورده وبیماری اوشدید تر شده.

رفتم داخل اتاق.مصطفی گوشه ای نشسته بود. می خندید!حرف های بی ربط می رد.رفتارش عجیب شده بود!کسی را درست نمی شناخت.این حالت سابقه نداشت.گقتم:شاید به خاطر مطالعه ی زیاد...........

دکتر اورا دید وگفت:اگر گریه کند برای اوخوب است.حالتش برمی گردد.به مصطفی گفتم:وخی بریم اصفهان چند روز بمون تا حالت بهتر بشه.

رفتم سر وسایل مصطفی .باخودم گفتم:لباس هایش را برای شستو شو ببریم.با تعجب دیدم لباس های مصطفی همه گچی هستند!

از آقای میثمی پرسیدم:چرا لباس های مصطفی اینطوریه؟!

جلو آمدو نگاه کرد.بعد از کمی مکث گفت:مصطفی روز های آخر هفته به کار خانه ی گچ می رود!در اطراف قم.

در آنجا کار می کند!کیسه گچ پر می کند!!

آقای میثمی ادامه داد:ما اول فکر می کردیم به دلیل کمی شهریه کار می کند.اما بعد از تحقیق به حقیقت مطلب رسیدم. ایشان ادامه داد:

یکی از طلبه ها ازدواج کرده.شهریه ی حوزه کفاف زندگی اورا نمی داد.برای همین مدتی مصطفی شهریه ی خود را به او می داد.بعد هم باهمان دوست روزهای پنج شنبه و جمعه بکار خانه ی گچ می رفتند وکار می کردند.

عجیب بود.مصطفی بیش تر درآمدش را به دوستش می داد!آن هم مخفیانه.مثلا پول را به آقای قدوسی می داد ومی گفت:به عنوان شهریه بدهید به فلانی! صحبت آقای میثمی که تمام شد یاد دوران نوجوانی مصطفی افتادم. اوقبلا هم کار می کرد. مصطفی به خوبی می دانست که روایات دینی ما بیکاری را برای جوان نمی پسندد.

در ایامی که در اصفهان طلبه بود در کار گاه جورا ب بافی کار می کرد.می خواست محتاج خانواده نباشد.اخلاص مصطفی از همان ایام زبانزد بود او از همان مبلغ ناچیز به دیگران کمک می کرد.

مصطفی به خوبی می دانست که امام صادق(ع)فرموده اند:سعی در بر اوردن حاجات مسلملنان از هفتاد بار طواف دور خانه ی خدا بالاتر است باعث در امان بودن در قیامت می شود.

بالاخره آن روز پس از کمی تلاش وصحبت حال مصطفی تغییر کرد شروع کرد به گریه بعد هم گفت:می خواهم بروم جمکران! خودش را آماده کرد. من می ترسیدم یک قت در راه حالش بد شود اما دیدم نه او حال منقلبی پیدا کرده. از لحا ظ جسمی هم مشکلی ندارد لذا مخالفت نکردم.مصطفی آهسته وآرام را افتاد سمت جمکران.

چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 13:19 ::  نويسنده : A.M

امام علی(ع) در بیان صفات یکی از دوستانش می فر ماید:در گذشته برادی داشتم در راه خدا که دنیا در برابر او کوچک بد و.....

 

امام کوچک دیدن دنیا را یکی از صفات برجسته ی این دوست خود می داند. اگر بخواهیم مصطفی را دریک جمله تعریف کنیم مصداق این کلام مو لایش بود:

 

((دنیادر برابر دیدگانش کوچک بود. آنچه برای او مهم به شمار می آمد عمل به تکلیف وانجام دستورات خداوند بود.))

 

وقتی وارد قم شد عشق به وجود آقا امام زمان(عج)او را به جمکران کشاند.

 

عصر سه شنبه از قم حرکت می کرد.آن هم با پای پیاده!همه ی هفته برنامه ی او این بود. پباده رفتن تامنزل یار.

 

عاشقانه می رفت به سمت مسجد جمکران برسد.جای جای این مسجد باصفا یاد وخاطره ی اشک وناله های مصطفی را در خود حفظ کرده.

در طول هفته هم هر گاه دچار خستگی روحی می شد را درمان خود را می دانست.مسجد جمکران در او تغییر روحی ایجاد  می کرد.

فراموش نمی کنم. یک بار با دوستان صحبت کردو گفت: می خواهم هر سه شنبه با پای پیاده به جمکران بروم.

عده ای این کار را بی فایده خواندند. عده ای او را تشویق کردند وگفتند:همرا هت هستیم.

اما چند هفته ای که گذشت آن ها هم سرد شدند. دیگر ادامه ندادند. اما مطصفی ثابت واستوار هر هفته با پای پیاده عازم جمکران می شد.

گریه ها ونماز های خالصانه ی آقا مصطفی در جمکران مدت ها روح معنوی را در او تقویت می کرد.

در راه اشک می ریخت.ناله می کرد.آقا را صدا می کردو یقینا جواب می گرفت!

به اعتقاد بسیاری از دوستان مصطفی به هرکجا که رسید نتیجه ی همین توسلات جمکران بود.

این توسل به امام زمان(عج)فقط مربوط به جمکران نبود.مصطفی هر کجا که بود آنجا را جمکران می کرد.توسل به امام زمان (عج)را هیچ گاه ترک نمی کرد. حسینیه ی شهرک دارخئین شاهد نجواهای عاشقانه ی اوست.آنجا که ناله می زد:

یابن الحسن کجایی؟          آقا چرا نیایی؟

در کردستان در منطقه ی جنوب در عملیات های مختلف با توسل به امام زمان(عج)پیروزی های بزرگی را نصیب رزمندگان کرد. 

او هرچ داشت نتیجه ی ار تباط معنوی با امام زمان (عج) بود.

 

چهار شنبه 22 بهمن 1393برچسب:, :: 12:25 ::  نويسنده : A.M

قبل از انقلاب بود.طلاب در ایام ماه رمضان ومحرم جهت تبلیغ به مناطق مختلف کشور اعزام می شدند. مصطفی به همراه تعدادی از طلبه های وارسته به سوی منطقهی کهکیلویه اعزام شد. یاسوج وروستاهای اطراف آن محل تبلیغ وسخنرانی ها او بود. می گفت: اینجا محروم تر ین نقاط ایران است.طبیعت زیبایی دارد اما مردم اینجا واقعا انسان های محرومی هستند.

مدتی در روستای ((فلارد)) فعالیت کرد. مردم آن منطقه به مصطفی عشق می ورزیدند چون فقط به عنوان عالم دین آنجا نیامد.

 

مصطفی برای کشاورزان ساده دل مانند پسری مهربان بود.اوبه دنبال حل مشکلات آن ها بود.حل گرفتاری های مردم را توفیق خدا می دانست زیرا امام حسین(ع) فرمودند:حاجات مردم به سوی شما از نعمت های خدا بر شماست. از ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال ونابودی است.

 

مردم باعلاقه به دنبال اوبودند. اوهم از هیچ کاری برای تبلیغ دین و نزدیک شدن به مردم دریغ نمی کرد. سال بعد منطقه ای را پیدا کرد محروم تر از فلارد.

 

روستای ((ما خلیفه)) در منطقه تنگ رواق! جایی که مسیر درستی هم نداشت.

 

رفته بود جایی که کمتر کسی برای تبلیغ انتخاب می کرد. در خانه یکی از اهالی روستا اتاق محقری برای او مهیا کردند.

 

مشهدی فضل الله بیزنی صاحب آن خانه واز محروم ترین مردم روستا بود. آقای بیزنی چهار پسر داشت.آن ها علاقه ی خاصی به مصطفی پیدا کردند.

 

 

 

 



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهدای پنهان و آدرس shohada1360.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت: